پرسپکتیو؛ رنسانسِ طراحیصحنه
مصطفا مرادیان،
قرون وسطا با تمام تنگ نظریهای فرهنگیاش به مرور اعتبار خود را از دست داد و این تزلزل، ناشی از تغییر نگرش انسانها در عصر روشنگری بود. به دیگر سخن، عصر روشنگری سبب شد تا نیازها و افکار انسانها از جهانی دیگر، به جهانی زمینی یا طبیعی معطوف شود تا از یکسو از افکار سلطهجویانه کلیسا رهایی یابند و از سویی دیگر جهانی ملموس و قابل درک را برای زیستن انتخاب کنند. شکلگیری این اندیشه در میانهی قرون وسطا آغاز شد و مردمان برای سبک زندگی به گذشتهای دور رجوع کردند. به عبارتی «رنسانس دورهی کلاسیک باستانی را نقطهی اوج آفرینش بشری به شمار میآورد؛ و این همان بود که با انهدام امپراطوری روم به دست وحشیان مهاجم، به ناگهان به پایان رسیده بود» (حقیر، ۱۳۹۵: ۱۵۹). در دورهی رنسانس بازخوانی و مطالعه نسخههای خطی بر جای مانده از یونان باستان، نگرش زمینی بودن انسان را تقویت میکرد. این رویکرد با الهام از سایر آثار ادبیات کلاسیک و شخصیتهای آنها زمینه را برای شکلگیری و رشد انسانگرایی یا اومانیسم فراهم میکرد. «انسانگرایان، رنسانس را نمود آزادی فردی و اجتماعی آدمی برای شناخت جهان پیچیدهای که در آن میزیستند قلمداد کردند و بدینگونه آن را پایانی بر شب بلند و تیره قرونوسطا دانستند» (شهمیری، ۱۳۹۴: ۸۹). از این رو رجعت به گذشتهای که انسان و توجه به آن مورد توجه جامعه بود، در دستور کار هنرمندان و روشنفکران رنسانس قرار گرفت. و این امر سبب شد آثار بسیار زیادی که تا آن دوران به دلایل گوناگونی بیتوجه رها شده بودند، بازخوانی و منتشر شوند و علاوه بر اندیشمندان، در اختیار مردم نیز قرار بگیرند. در همین دوران، یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اسناد که بازخوانی و منتشر شد ده کتاب معماری نوشتهی معمار رومی مارسوس ویتروویوس پولیو است.
ویتروویوس شرح دقیقی از وضعیت معماری و به طور مشخص معماری تئاتر ارائه میدهد. اما آنچه در این میان اهمیتی دوچندان دارد اشارهی او به توجه یونانیان و رومیان باستان به علم ریاضی و هندسه در معماریِ تئاتر است. توصیف او انسانِ رنسانس را با تصویری دقیق اما فراموش شده از دوران گذشته روبرو میکند و اهمیت علم در کنار هنر زمینه را برای رشد و توسعهی پرسپکتیو نوین فراهم میکند. انتشار متونی از این دست برای رشد و بازنگری در اندیشهی هنری قرون وسطا، مفید واقع میشود و در نهایت بر معماری و طراحی صحنه تاثیر میگذارد.
شناخت پرسپکتیو و ظهور نگرش پرسپکتیومحور تاثیر شگرفی بر اندیشه و زندگی بشر گذاشته است. در دوران رنسانس یا نوزایی، «پرسپکتیو» تنها در هنر و رسمهای هندسی مورد استفاده قرار نمیگیرد، بلکه میتوان آن را جریانی تاریخی قلمداد کرد که ریشههایش در اجتماع، سیاست و فلسفه قرار دارد. باید اشاره کرد که مجال پرداختن به پرسپکتیو و عوامل گستردهای که در شکلگیری آن موثر بودهاند، در فصلی کوتاه امکانپذیر نیست. اما تلاش میشود تا ریشههای آن به صورت مختصر بررسی شود و پس از آن چگونگی تاثیرش بر طراحی صحنه مورد واکاوی قرار گیرد.
با مطالعهی تاریخهای هنر میتوان دریافت که پرسپکتیو محصول دوران گذار از هنر گوتیک به هنر رنسانس است. اما چه تفاوتها و تمایزهایی میان این دورهها وجود دارد و اساساً تغییر اندیشه انسان چگونه در شکلگیری رنسانس تأثیر میگذارد؟
هنر گوتیک که بر گرفته از اندیشهی قرون وسطا است، در درون خود نگرشی ماورایی و غیرزمینی دارد و این رویکرد سبب میشود که هنرمند برخی از بخشهای اثرش را به شکلی اغراقآمیز یا افراطی خلق کند و برخی را نادیده یا کم اهمیت طراحی و اجرا کند. در واقع هنر گوتیک جهان را به شکلی یکپارچه به تصویر نمیکشد و با چیدن برخی از اجزا و الحاق بخشهایی از جهانِ پیرامونی –طبیعت- در کنار یکدیگر در راستای اندیشه ماورایی خودش حرکت میکند. او در آثارش، اهمیت بخشی از اثر را دوچندان میکند تا آن را برتر یا متفاوت ارائه کند. این در حالی است که هنرمند رنسانس به شکلی یکپارچه و ملموس طبیعت و جهان پیرامونی خودش را همانگونه که درک میکند و میبیند بازسازی میکند و هنرمند بر روی یک بخش خاص از طبیعت یا اثرش تمرکز نمیکند، بلکه در پی بازنمایی زمینهای است که خودش در مقام یک «ناظر» آن را میبیند.
این رویکرد در هنرمندان رنسانس با تاثیر از اندیشه اومانیستی یا انسانگرایی شکل گرفته است و چشم ناظر یا انسان و هر آنچه که او میبیند اهمیت دارد و نه چشماندازهایی خیالی و با زاویههای دید نامتعارف. برای مثال در معماری گوتیک تمامی اجزای بنا به گونهای طراحی شده بود تا از آسمان زیبا دیده شود و یا در معماری داخلی نگاه مخاطب را به سمت بالا سوق میداد. این در حالی است که معماری رنسانس یک معماری انسانی و به طور دقیق کاربردی است. درها، پنجرهها، تزیینات نما و سایر بخشهای معماری بر اساس خطوط دید انسان طراحی و جانمایی شدند. طبیعی است که اومانیست به یکباره به وجود نیامد، بلکه عوامل بسیاری در شکلگیری آن تاثیرگذار بودند.
انسان رنسانس بیش از آنکه در برابر مسیحیت ایستادگی کند، به خرافات و رویدادهای غیرانسانی و ماورایی واکنش نشان داد. بنابراین توجه به اندیشه و هنر حاکم در جامعه از بین نرفت، بلکه شیوهی بیان آن دچار تغییر و دگردیسی شد. به تعبیری دیگر «دین»، به موضوع تجربه شخصی تبدیل شد و توجه انسان بیش از هر چیز به زیبایی پدیدههای طبیعی جلب شد و این اندیشه با جنبش پروتستانی و اصلاح دینی به کمال خود رسید. از سوی دیگر کشف سرزمینهای جدید و دنیای خارج از اروپا با انبوهی از معادن طلا، نقره و مس ثروت عظیمی را وارد اروپا کرد و رشد اقتصاد از یک سو چهرهی فقر را که تا پیش از آن نوعی خواست الهی به شمار میرفت دگرگون کرد و از سویی دیگر سبب رونقِ هنر و رفاه مادی هنرمندان شد. همزمان با تضعیف دستگاه فئودالی، شهرها رو به رشد گذاشتند و به تبع رونق اقتصادی جامعهی فئودالی رو به افول گذاشت و رعیت که سرمایهی فئودال به شمار میرفت، برای تجربه کردنِ زیستی بهتر به شهرها پناه بردند و در آنجا ساکن شدند. جابجایی انسان از زمینهای کشاورزی و روستاها به شهرها مقارن با اکتشافهای علمیای است که معادلات مسحیت را برهم زند و توجه به وضع اقتصادی بهتر برای زندگی ثمربخش و دنیوی بیشتر شد. به عبارتی دیگر تضعیف اختلاف طبقاتی عرصه را برای استعدادهای گوناگون افراد در جامعه مهیا کرد و هر انسان با استعداد و توانمند میتوانست همسطح با یک شاهزاده پیشرفت کند.
نگرش اومانیستی زمینه را برای بازنمایی امر واقع فراهم میکند و به مرور در سایر هنرها به نمایش در میآید. و همهی اینها ریشه در یونانی دارد که برای چندین دهه فراموش شده بود. به زعم تیدوُرس «هر آنچه که در ارتباط با روم ]و یونان[ باستان است، از اواخر قرن چهاردهم و اوایل قرن پانزدهم دوباره رشد کردند و احیا شدند که بهنوعی آغازی برای رنسانس بهحساب میآید. در این دوران تمایل بسیاری برای خواندن و به نمایش درآمدن آثار پلوتوس، تِرِنس و سنکا به وجود آمده بود. برای مثال حاکمان سراسر ایتالیا در جذب ادبیاتاومانیستی با یکدیگر رقابت میکردند» (تیدورس، ۱۹۷۳: ۴۶). بنابراین اندیشه اومانیستی به شکلهای مختلفی رو به رشد میگذارد. وودفورد نیز در کتاب تاریخ هنر یونان و روم چنین بیان میکند: «در این دوره با افزایش توجه هنرمندان به مردم عادی زندگی آنها و امور روزمره، طیف دستمایههایی که در خور کار به شمار میرفتند گسترش یافت. پلینیوس میگوید نقاشی به نام پئیرائیکوس به قدری از سلمانیها، پینهدوزها، الاغها، خوردنیها و چیزهای پیش پا افتاده نقاشی کرد که اسمش را گذاشتند “نقاش خرت و پرت”» (وودفورد، ۱۳۸۶: ۸۰). به دیگر سخن، هنرمند به سوی بازنمایی رویدادهایی میرود که تا پیش از آن درخور توجه نبودند و تلاش میکند تا انسان را با تمام ویژگیهای انسانیش به تصویر بکشد
اندیشه و رویکرد اومانیستی در معماری نیز به شکلی دیگر آشکار میشود و ارتفاع پنجرهها تا جایی کم میشود که افراد بتوانند بیرون از ساختمان را تماشا کنند، در ادبیات و ادبیات نمایشی وحدت زمان و مکان منتج از همین دیدگاه است و در نقاشی و مجسمهسازی توجه به جزئیات ملموس و زمینی سر منشایی اومانیستی دارد. به دیگر سخن، «آنچه اومانیستها به اشتیاق فراوان در نوشتههای باستانی میدیدند، فلسفهای بزرگ برای زندگی در این جهان یا تاکیدی “انسانی” بود، که نه فقط از اصول معتبر و سنتی دین، بلکه “عقل” نیز گویا به صورت موهبتی در اختیار هر انسان صاحب هوش و ذوق قرار داده شده مشتق میشد. به این ترتیب الگوی دورهی رنسانس دیگر آن انسان مقدس نیست که جهان را خوار میشمارد، بلکه انسانی است این جهانی، با روح و عقلی بزرگ» (حقیر، ۱۳۹۵: ۱۶۰). علاوه براین، مطالعهی ریاضیات و هنر، به عنوان دو تخصص که هر یک بر دیگری تاثیر میگذارد سبب توجه و اهمیت یافتن دانشِ هندسه شد، «از این نوع اندیشه میتوان یکی از شاهکارهای رافائل، نقاشی دیواری مدرسهی آتن را نام برد که در آن رافائل چهرههای همقطارانش را در جمع ریاضیدانان و فلاسفه تجسم میکند و نه در جمع شاعران. و در حقیقت تمایزی که در سدههای میانه بین دانش فنی و نظریه قائل میشدند، جایش را به مفهومی بخشید که آن دو را وابسته به یکدیگر میپندارد» (همان: ۱۷۰-۱۶۹). هنرمندان در طرحهای خود به سوی هندسه و به طبع پرسپکتیو متمایل شدند. طراحی و خلق اثر هنری به گونهای که با دید انسان همشکل باشد گواه آن است که خطوط دید و نحوه نگریستن انسان (در هر مقامی) بایستی واقعی و ملموس باشد.
خلق آثار پرسپکتیو محور آغازگاهی برای اهمیت یافتن نقطهی دید «فردِ ناظر» است، زیرا اثرِ هنری از چشم انداز «فرد» به تصویر در میآید و انسان به عنوان ناظری زمینی و منفرد به پدیدهها نگاه میکند و اثری را خلق میکند. فردگرایی و تکامل آن در دوران رنسانس به اندیشه غالب تبدیل میشود و در سایر هنرها به شیوههای گوناگونی به اجرا در میآید. در این دوران برای نخستین بار طراحی صحنه تئاتر در تاثیر از تفکر جاری به سوی اجراهایی از تئاتر میرود که تا پیش از آن تجربه نشده بود و طراحان و مجریان صحنه و دکور پیوسته به دنبال خلق معماری یا مکانی بر روی صحنه بودند تا برای تماشاگران یا «انسانهای ناظر» بازتاب و جلوهگاهی از زندگی با همهی ویژگیهای خوب و بدش را به نمایش بگذارند.
گی لکرک پژوهشگر تئاتر، کشف و استفاده از پرسپکتیو در صحنه را امری مهم و تاثیرگذار میداند، او در این باره معقتد است «بزرگترین ابتکار قرن، ابداع پرسپکتیو در صحنه است، ]زیرا هنرمندان[ برای نخستین بار در تاریخ تئاتر، موفق میشوند که تصویر عمق ]عمق نمایی[ دکور را القا کنند» (لکرک، ۱۳۸۱: ۹۳) اما باید توجه داشت که دربارهی زمان کشف پرسپکتیو و ظهور آن در تئاتر اتفاق نظر وجود ندارد و برخی از محققان آن را محصول تلاش یونانیان و رومیان باستان میدانند و برخی بر این باورند که پرسپکتیو از جمله دستآوردها و اکتشافهای دوران رنسانس است.
در اسناد بر جای مانده از دوران باستان، میتوان چنین دریافت کرد که یونانیان و رومیان نیز از علم پرسپکتیو استفاده میکردند. برای مثال در اینباره براکت چنین ذکر میکند: «در سال ۹۹ پیش از میلاد، کلادیوس پالچر پسزمینه یک صحنهی تئاتر را چنان واقعگرا و همراه با جزییات نقاشی کرد که “کلاغها فریب تصویر نقاشی شده لبهی پشت بام را میخوردند”» (براکت، ۱۳۹۷: ۳۲)، اما باید توجه داشت که مطالعه اسناد بر جای مانده از این دوران بر شباهت پرسپکتیو باستان و رنسانس سایه انداخته است و میتوان دریافت که پرسپکتیو به شکل امروزهاش محصول دوران رنسانس است. پانوفسکی، نظریهپرداز هنر دربارهی رویکرد هنرمندان و به طور مشخص نقاشانِ دوران باستان چنین بیان میکند: «بیشترین انتظاری که از آنها میتوانیم داشته باشیم این است که روش ترسیمی تقریبی و از لحاظ هنری کار آمدی ابداع کرده باشند» (پانوفسکی، ۱۳۹۸: ۴۳) و نه ترسیم مبتنی بر اساس اصول هندسی و دقیق پرسپکتیو. در این باره فروتن در کتاب طراحان صحنهی یونان و روم باستان نیز معتقد است «پرسپکتیوی که امروزه میشناسیم و آن را به کار میبریم، پرسپکتیوی است که قوانین و بنیانهای آن در دوران رنسانس بنا نهاده و تبیین شده است. پرسپکتیو یونانی یا پرسپکتیو باستانی، در قواعد و چارچوبها بعضا تفاوتهایی داشته است که بر اساس نقاط گریز مختلف شکل میگرفت. گرچه این تفاوتها آنچنان عمیق نبوده که باعث بروز مجادلات مختلف در عصر حاضر نشود» (فروتن، ۱۳۹۸: ۴۹)؛ بنابراین فهم دقیق این موضوع با توجه به اسناد مفقود شده واقعیت را در تاریکی تاریخ پنهان کرده است و بدیهی است که نظریههای از این دست با اکتفا بر مستندات بر جای مانده و حاضر شکل گرفته است. اما آنچه بر ارزش علمی آن می افزاید همنیشی زمانی و مکانی اسناد و معماری صحنه است.
با تکیه بر تصاویر، متون و اسناد بر جای مانده، میتوان تعامل هندسه و هنر در صحنهی تئاتر را محصول دوران رنسانس دانست، زیرا تا پیش از آن توجهی به هندسهی دقیق دکور و نوع چیدمان آن بر روی صحنه نمیشد. براکت تفاوت میان رنسانس و دوران قبل از آن را چنین شرح میدهد: «تفاوت سرنوشتساز میان طراحی صحنه عصر رنسانس و قرون وسطا به کمال پرسپکتیو ریاضیگونه این دوران وابسته است. گرچه پرسپکتیو از دوران یونان باستان به عنوان قاعدهی حاکم کمابیش وجود داشت، اما به واسطهی درک نشدن دقیق از آن، هیچگاه به بنیانی نظاممند دست نیافت. پرسپکتیو ریاضیگونه، هنر و علم به تصویر کشیدن سهبعدی موضوعات بر سطوح دو بعدی است. بر خلاف آثار یونانی و رومی که در پرسپکتیوهای خود از سامانه نصفالنهار عمودی بهره میبردند، شیوه جدید تصویرسازی فضا برای نمایش عمق واقعگرا، نیازمند محاسبات هندسی بوده و بر اساس سنجش و اندازهگیری دقیق اشیا و فضاها شکل میگرفت» (براکت، ۱۳۹۷: ۹۸). در واقع، با فرا رسیدن قرون وسطا، رویکرد پرسپکتیو باستانی همانند تئاتر به فراموشی سپرده شد و تا اواخر قرون وسطا فعالیتی آگاهانه مبتنی بر دانشِ پرسپکتیو صورت نگرفت. اما باید توجه داشت که در دوران رنسانس نیز زمان بسیاری گذشت تا پرسپکتیو بررسی، کشف و استفاده شود و نمیتوان کشف آن را از نظر تاریخی همزمان با آغاز دوران رنسانس دانست. به زعم براکت، «آنچه میتوان دربارهی آخرین قراردادهای نمایشی نیمهی قرن هفدهم گفت، چگونگی جایگزینی صحنه پردازی قرون وسطایی و سیر تحول آن است، در حالی که از سدهی پانزدهم و هنگام ورود پرسپکتیو به تئاتر، سنت قرون وسطا آرامآرام رو به زوال رفت و ظهور مفاهیم تازه، طراحان صحنه را وادار به بازنگری در شیوههای خود و پذیرش دکورهای واحد (صحنهپردازی همزمان) کرد. سنتها و قراردادهای قرون وسطایی بسیار تلاش کردند که در تئاتر و ]جامعه[ مخاطبان انبوه آن باقی بمانند، اما طبقه ممتاز جامعه، این قراردادها را توسعه بخشید و از صحنهپردازی مبتنی بر پرسپکتیو حمایت کرد» (براکت، ۱۳۹۷: ۹۱) و این رویدادها سرآغازی بر شکلگیری نگرشهای گوناگون در تئاتر و طراحی صحنه شدند.
ورود پرسپکتیو به صحنهی تئاتر نه تنها بر معماری و شکل اجرایی دکور تاثیر گذاشت، بلکه رویکرد هنرمندان نسبت به طراحی صحنه را برای قرنهای متمادی تغییر داد. تاریخِ پرسپکتیو، همانند تمامی تاریخهای هنر با ابهامهایی روبرو است و مراجعه به مستندات باقی مانده برای فهم یک موضوع کفایت نمیکند. با این حال مشاهدهی اسناد موجود و تاکید نظریهپردازان به کشف پرسپکتیو در دوران رنسانس از اهمیت بالاتری برخوردار است. به دیگر سخن، قدمت و آغازگاه تاریخی پرسپکتیو به دوران یونان بازمیگردد، اما فهم، بازسازی و ادغام آن با اندیشههای غالب در رنسانس سبب کشف پرسپکتیوی هوشمندانه و منحصر به فرد شد
مهمترین تفاوت هنرمندان رنسانس با همکیشان خود در دوران باستان توجه به رسم دقیق هندسی و انتخاب «قاب» برای نظاره کردن است، قابی که -با تکیه بر اصول هندسی دقیق- ابعاد و اندازهی آن را انسان در مقام یک ناظرِ زمینی در مقابل دیدگان خود قرار میدهد تا بخشی از جهان را با نگاه انسانی و ملموس در آن به تصویر بکشید. در این خصوص، پانوفسکی معتقد است؛ «نگاه “پرسپکتیوی” مطلق به فضا دیگر به معنای ژرف نمایی-بزرگ نمایی و کوچک نمایی بر اساس فاصله ناظر-اشیای منفردی مانند خانه یا اسباب و اثاثیه نبود، بلکه بدین معنا بود که کل تصویر تبدیل به یک پنجره شده و تصویر بیننده این است که گویی از خلال این پنجره به فضا مینگرد» (پانوفسکی، ۱۳۹۸: ۳۳)، بنابراین اهمیت قاب به عنوان وسیلهای برای انتخاب سوژه بیش از پیش اهمیت مییابد و این ریشه در نگرش اومانیستی دارد.
اهمیت یافتن قاب در پرسپکتیو موجب تغییرات شگرفی در معماری و صحنهی تئاتر میشود. به گونهای که همه چیز را تحت شعاع خودش قرار میدهد. به عبارتی طراحان و معماران تئاتر با تاثیر از مقالات ویترویوس و نگرش اومانیستی در دوران رنسانس، برای اجرای دکور و صحنه با دو گزینه روبرو شدند، ۱. استفاده از اسکینافرون با رویکردی کاملا باستانی و ۲. طراحی و اجرای نما و دکور پرسپکتیو محور که با استفاده از نگرشی نوین به دنبال بازنمایی و تولید صحنه با ترفندهای هندسی بود.
رویکرد باستانی و برخی از ویژگیهای آن با اندکی تغییر همچنان به راه خود ادامه میدهد. اما آنچه زمینه را برای شکلگیری اندیشههای بدیع و تازه در صحنهی تئاتر فراهم کرد، استفاده از رویکرد دوم یا همان پرسپکتیو در صحنه است که علاوه بر تغییری بزرگ در طراحی صحنه، بستری برای رشد و شکلگیری سبکهای پس از خود فراهم کرد. در این رویکرد، طراحان به شکلی هوشمندانه درهای انتهای صحنه را که تا قبل از آن صرفا جنبهی تزیینی داشتند، به مثابه قابهایی در نظر گرفتند که از درون آنها راهروهایی با عمقنمایی کاذب قابل رویت بودند. یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین بناهای تئاتری با معماری و صحنهی پرسپکتیو محور، ساختمان تئاتر موجود در کاخ پالازا پورتو در ویچنزا است. این ساختمان نمونه تکامل یافته معماری تئاتر یونان است، با این تفاوت که اصول پرسپکتیوی دقیقی در آن استفاده شده است. سرلیو معمار برجستهی رومی دربارهی این ساختمانِ تئاتر چنین میگوید: «”برای ویچنزا، شهری غنی و باشکوه در ایتالیا، من یک تئاتر و یک صحنه از جنس چوب ساختم، شاید بزرگتر از هر آنچه قبلاً ساختهشده بود”. در پلانی که او منتشر کرد تلاش شده بود چندین ویژگی ویتروویایی، مانند پلان دایرهای و نمای پرسپکتیو محور، با یکدیگر تلفیق شوند» (تیدورس، ۱۹۷۳: ۵۰). این ساختمان نمونهای آغازین برای ورود پرسپکتیو رنسانسی به صحنه تئاتر به شمار میرود.
احتمالا ساختمانهای دیگری با این رویکرد بنا شده باشند که اطلاعی از آنها در دست ما نیست، اما با تکیه بر ویرانههای بر جای مانده و مستندات تاریخی، ساختمانهای تئاتر این دوره موزهای عالی برای به نمایش گذاشتن ورود نگرش اومانیستی به صحنهی تئاتر به شمار میروند.زیرا در این بناها نه تنها در دیوار انتها و ورودیهای صحنه از عمق نمایی کاذب استفاده شده، بلکه بخشی از کف صحنه از حالت تخت به سطحی شیبدار تغییر پیدا کرد. این تغییرات مستلزم آن بود تا در طراحی و ساخت دکور نیز از قاعدهی پرسپکتیو استفاده شود و مهمتر از آن،جایگاه تماشاگران نیز دچار تغییر شد تا خطوط دید تماشاگران بر صحنه به گونهای باشد که بر عمق نمایی کاذب صحنه کمک کند.
در این دوران، به مرور طراحی و اجرای راهرو در نمای انتهای صحنه و سطوح شطرنجی کف که برای ایجاد عمقنمایی کاذب بودند، به عنوان بسترِ اصلی دکور مورد استفاده قرار گرفتند. این تغییرات در محدودهی صحنه، معماری و دکور خاص خود را طلب میکرد تا خطوط گریزان اشتباه جلوه نکنند. تغییر رویه غالب در صحنهی تئاتر با تکیه بر اندیشهی اومانیستی حاکم بر جهان رنسانس، به شکلگیری اندیشههای بدیع در صحنهی تئاتر کمک کرد. هرچند ورود به دوران رنسانس در سایر زمینههای هنری پیش از این اتفاق افتاده بود، اما رنسانس در صحنه تئاتر برابر با ورود پرسپکتیو به صحنهی تئاتر است. چراکه ورود پرسپکتیو به صحنه تئاتر منتج به شگرفترین تغییرات در اندیشه و رویکرد نمایشگران و اجراگرانِ نمایش در این عصر شد و نگاه غالب هنرمندان به صحنهی تئاتر را تغییر داد.
آنگونه که بیان شد استفاده از پرسپکتیو در دوران باستان رواج داشته است، اما در عصر رنسانس نه تنها هنرمندان از دانش گذشتگان استفاده کردند، بلکه با تکیه بر اندیشهی اومانیستی به شیوهای هوشمندانه از ریاضی و هندسه در معماری و صحنهی تئاتر بهره بردند.از دیگر سو، کنترل و مدیریت خطوط دید تماشاگر برای تاکید بر عمق نمایی، در دستور کار هنرمندان و معماران رنسانس قرار گرفت. این رویکرد سبب شد تا قاب صحنه بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد و سالنهای تئاتر پروسنیوم یا قابعکسی با تکیه بر این اندیشه دوباره طراحی و احداث شدند. به زعم ریتا کوگلرکارور؛ «صحنهی قاب عکسی یا پروسنیوم شاید بارزترین نمونه سالنهای تئاتر امروزی باشند. این نوع از صحنه که در دوران رنسانس باری دیگر احیا شد، معروفترین نوع سالنها در طول قرنهای ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ میلادی است. پروسنیوم که ریشه در یونان باستان دارد به یک طاق قوسدار که ناحیه بازی و مخاطب را از یگدیگر جدا میکند اشاره دارد» (کوگلرکارور، ۲۰۱۷، ۱۶). هر چند تاریخچه استفاده از این نوع سالن به دوران یونان باز میگردد، اما اهمیت یافتن قاب در نگرش اومانیستی و فاصله گرفتن آن از دیوار انتهای صحنه محصول دوران رنسانس است. به عبارتی دیگر هنرمندان رنسانس از قاب صحنه به عنوان یک کادر برای صحنه استفاده کردند، تا بخشهای طراحی شده را با یک انتخاب محصور شده در اختیار تماشاگران قرار بدهند.
استفاده از قاب و انتخاب سوژه در صحنه به آن دلیل بود تا هنرمندان در راستای اندیشهی اومانیستی به ارائهی تصویری زمینی و انسانی بپردازند. چنانچه ایجاد عمق نماییهای کاذب با تکیه بر دانش ریاضی نیز برای ارائهی تصویری از واقعیت طبیعت و انسان بود.
دوران رنسانس مصادف است با شکلگیری اندیشهی اومانیستی و این اندیشه به مرور بستری برای ورود انسانگرایی در سایر رشتهها و بخشهای مختلف جامعه را فراهم میکند. ورود این اندیشه در معماری بُعد انسانی بنا را افزیش میدهد و بر ارتفاع، تزیینات و جانمایی درها و پنجرهها تاثیر میگذارد تا بنا بیش از هر چیز به اثری کاربردی برای انسان رنسانسی بدل شود. پرسپکتیو که با تکیه بر هندسه چشم انسان بررسی و کشف شده است، تغییرات قابل توجهی بر معماری و صحنهی تئاتر میگذارد. همچنین نمایشگران و هنرمندان تئاتر بر آن میشوند تا با استفاده از دانش هندسی در عمق نمایی صحنه تاثیر بگذارند و تصویری از واقعیت را به تماشاگر ارائه کنند. استفادهی دوباره از دهانه صحنه و راهروهای انتهایی صحنه، همگی در راستای ایجاد عمق نمایی در صحنه تئاتر بود تا علاوه بر عمق نمایی کاذب، زمینه را برای تغییرات بعدی در صحنه ی تئاتر فراهم کند. به تعبیری دیگر رنسانس در طراحی صحنه مصادف با ورود و استفاده از دانش پرسپکتیو در صحنهی تئاتر است. بدینترتیب علاوه بر تغییرات گسترده در معماری و دکور تئاتر، زمینه را برای شکلگیری و ایجاد سایر نگرشهای غالب در تئاتر فراهم کند.
رنسانس و نگرشهای غالب در آن سبب شد تا نقش طراح صحنه به عنوان هنرمندی مستقل بیش از پیش اهمیت یابد؛ همچنین استفاده از دانش پرسپکتیو در تخصصی شدن طراحی صحنه تاثیر به سزایی گذاشت. به دیگر سخن، دوران رنسانس نه تنها هنرمندان را با جلوههای دیگری از صحنهی تئاتر آشنا کرد، بلکه زمینهساز افکار و اندیشههای بدیع و تازهای برای آیندگان شد. بنابراین، اگر آغازگاه تاریخ طراحی صحنه را معماری بدانیم؛ آغازگاه دوران مدرن در این رشته را باید رنسانس و استفاده از پرسپکتیو دانست.
منابع:
- شمهیری، امین. (۱۳۹۴). امکانات صحنه. (چاپ دوم). تهران: نشر نی.
- وودفورد، سوزان. (۱۳۸۶). تاریخ هنر یونان و روم، ترجمهی حسن افشار. تهران: نشر مرکز.
- پانوفسکی، اروین. (۱۳۹۹). معماری گوتیک و فلسفهی مدرسی. (چاپ دوم). تهران: نشر چشمه.
- براکت، اسکار. (۱۳۹۷). تاریخ طراحی صحنه. (دورهی دو جلدی، چاپ اول: ترجمهی پیام فروتن). تهران: فرگام.
A Source Book in Theatrical History. A. M. Nagler. Dover Publication. 1952.
Illustrated Theatre Production Guide. Second Edition Holloway John. Focal Press. 2010.
International Futurism in Arts and Literature. Günter Berghaus. Published by De Gruyter ۲۰۰۰.
Lee Allen, Kevin. Theatrical design An introduction, published by Routledge, 2017.
Oxford Advanced Learner’s Dictionry of Current English. (8th edition). London: Oxford University Press. 2010.
Theatres an illustrated history. Simon Tidworth. Pall Mall Press. 1973.
برای مشاهده هر اثر روی آن کلیک کنید
دیدگاه
نظر بدهید